هفت سالم بود...
هفت سالم بود با مامانم رفته بودم بیرون واسه خرید ، حالا اینش که چطور گم شدم بمونه !
آقا مارو تحویل کلانتری دادن گفتن این پسره گم شده … منم اِینهههو این یتیما یه گوشه کز کرده بودم و گریه میکردم و میگفتم : “من مامانمو موخووام”
خلاصه یه سربازه اومد پیشم گفت : ما مامانتو پیدا میکنیم اگه قول بدی گریه نکنی و به سوالام درست جواب بدی … من : باشیییییی !
سرباز : خونتون کجاس ؟؟؟
من : پهلو خونه سـارا اینا (دختله همسایمون)
سربازه
سربازٍ : نه منظورم اینه که کدوم خیابون ؟؟؟
من : خیابون سارا اینا !
باز سربازه
یکی دیگه اومد که به نظر سرباز نمیومد گفت : بزار خودم ازش بپرسم !
پسرجان خونه سارا اینا کجاس ؟؟؟
من : پهلو خونه ما …
یهو کل ملت از خنده کف کلانتری هیلیکوپتری و هواپیمایی زدن !!!
الان که فک میکنم میبینم از همون بچگی هم فقط به درد این میخوردم که موجبات خنده و شادی دیگرونو فراهم کنم …


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:, | 12:44 | نویسنده : alireza |
  • تک درخت تعاون
  • سرودار